خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کم (غذا) خوردن
2 . به تدریج به دست آوردن
3 . نابود کردن
[فعل]
grignoter
/gʀiɲɔte/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: grignoté]
[حالت وصفی: grignotant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
کم (غذا) خوردن
بازی بازی کردن
1.Mon lapin grignote.
1. خرگوشم کم (غذا) میخورد.
2
به تدریج به دست آوردن
به تدریج کسب کردن
3
نابود کردن
ویران کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
griffure
griffonner
griffer
griffe
grief
gril
grillage
grille
grille de refroidissement
grille-pain
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان