خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فروتن
2 . معمولی
[صفت]
humble
/œ̃bl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: humble]
[جمع مونث: humbles]
[جمع مذکر: humbles]
1
فروتن
متواضع، افتاده
1.Être humble ne sert à rien, ici.
1. متواضع بودن فایده ای در اینجا ندارد. [افتاده بودن در اینجا به درد نمیخورد.]
2
معمولی
ساده
1.Je suis un humble étudiant en arts plastiques.
1. من یک دانشجوی ساده [معمولی] هنرهای تجسمی هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
humanité
humanitaire
humaniste
humanisme
humaniser
humblement
humecter
humer
humeur
humide
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان