خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فوراً
[قید]
immédiatement
/imedjatmɑ̃/
غیرقابل مقایسه
1
فوراً
بیدرنگ، بلافاصله
1.Il est entré et a immédiatement demandé un verre d'eau.
1. او وارد شد و بلافاصله یک لیوان آب خواست.
2.Je fais ce travail immédiatement.
2. من این کار را فوراً انجام میدهم.
تصاویر
کلمات نزدیک
immédiat
immunité
immunitaire
immuniser
immuable
impact
impair
imparable
impardonnable
imparfait
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان