1 . غیرمادی
[صفت]

immatériel

/i(m)mateʀjɛl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: immatérielle] [مذکر قبل از حرف صدادار: immatériel] [جمع مونث: immatérielles] [جمع مذکر: immatériels]

1 غیرمادی مجرد، روحی

  • 1.Les services sont des biens immatériels.
    1. خدمات سرمایه‌هایی غیرمادی هستند.
  • 2.Ses rêveries étaient remplies de formes immatérielles.
    2. خواب‌هایش پر از اشکال غیرمادی شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان