خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ملکی
2 . املاک
[صفت]
immobilier
/imɔbilje/
قابل مقایسه
[حالت مونث: immobilière]
[جمع مونث: immobilières]
[جمع مذکر: immobiliers]
1
ملکی
ساختمانی، املاک
1.Je veux travailler dans le domaine de l'immobilier.
1. می خواهم در زمینه املاک کار کنم.
2.Mon agent immobilier vous remercie.
2. بنگاه ملکی من از شما ممنون است.
[اسم]
l'immobilier
/imɔbilje/
قابل شمارش
مذکر
2
املاک
1.Investir dans l'immobilier est une bonne idée.
1. سرمایهگذاری کردن در (زمینه) املاک فکر خوبی است.
2.Je veux travailler dans le domaine de l'immobilier.
2. من میخواهم در زمینه املاک کار کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
immobile
immiscer
imminent
immigré
immigrer
immobiliser
immobilisme
immobilité
immodéré
immoler
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان