1 . ضروری
[صفت]

impératif

/ɛ̃peʀatif/
قابل مقایسه
[حالت مونث: impérative] [جمع مونث: impératives] [جمع مذکر: impératifs]

1 ضروری لازم، حیاتی

  • 1.Ce sont des besoins impératifs.
    1. اینها نیازهای حیاتی هستند.
  • 2.Il est impératif que les enfants aient une bonne nuit de sommeil.
    2. ضروری است که بچه‌ها خواب شبانه خوبی داشته باشند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان