خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بی ادب
[صفت]
impoli
/ɛ̃pɔli/
قابل مقایسه
[حالت مونث: impolie]
[جمع مونث: impolies]
[جمع مذکر: impolis]
1
بی ادب
بی نزاکت
1.Je ne veux pas être impoli.
1. من نمی خواهم بی ادب باشم.
2.Votre fils est très impoli et mal élevé.
2. پسرتان بسیار بی ادب و بی ترتیب است.
تصاویر
کلمات نزدیک
imploser
implorer
impliqué
impliquer
implicitement
impolitesse
impondérable
impopulaire
importance
important
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان