خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غیر ارادی
2 . (فرد) بیفکر
[صفت]
impulsif
/ɛ̃pylsˈif/
قابل مقایسه
[حالت مونث: impulsive]
[جمع مونث: impulsives]
[جمع مذکر: impulsifs]
1
غیر ارادی
نسنجیده، بیفکر
1.Réaction impulsive
1. واکنش نسنجیده
[اسم]
l'impulsif
/ɛ̃pylsˈif/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: impulsifs]
[مونث: impulsive]
2
(فرد) بیفکر
(فرد) دمدمی، نسنجیده
1.Tu es trop impulsive contrôle-toi !
1. خیلی دمدمی شدهای. خودت را کنترل کن.
تصاویر
کلمات نزدیک
impuissant
impuissance
impudeur
impudent
impudence
impulsion
impuni
impunité
impunément
impur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان