1 . خم کردن
[فعل]

incliner

/ɛ̃kline/
فعل گذرا
[گذشته کامل: incliné] [حالت وصفی: inclinant] [فعل کمکی: avoir ]

1 خم کردن

  • 1.Il a incliné sa tête et a écouté attentivement.
    1. او سرش را خم کرد و با دقت گوش داد.
  • 2.J'ai incliné la tête en signe de respect.
    2. من به نشانه احترام سرم را خم کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان