خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عدم درک
[اسم]
l'incompréhension
/ɛ̃kɔ̃pʀeɑ̃sjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
عدم درک
ناتوانی درک، درک غلط
1.L'incompréhension du public devant certaines formes d'art contemporain.
1. ناتوانی درک عموم در برابر برخی اشکال هنر معاصر.
2.La proposition bizarre a été accueillie avec incompréhension.
2. این پیشنهاد عجیب با عدم درک مواجه شده است [رو به رو شده است].
تصاویر
کلمات نزدیک
incompréhensible
incompris
incompressible
incomplet
incompatible
incompétence
incompétent
inconcevable
inconditionnel
inconditionnel d'informatique
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان