خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیتجربه
[صفت]
inexpérimenté
/inɛkspeʀimɑ̃te/
قابل مقایسه
1
بیتجربه
تازهکار، مبتدی
1.Ce jeune officier est encore inexpérimenté.
1. این افسر جوان هنوز بیتجربه است.
2.Il est un ouvrier inexpérimenté.
2. او یک کارگر مبتدی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
inexpérience
inexprimable
inexpressif
inexplicable
inexistant
inextinguible
inextricable
infaillible
infailliblement
infaisable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان