خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . صمیمی
[صفت]
intime
/ɛ̃tim/
قابل مقایسه
[حالت مونث: intime]
[جمع مونث: intimes]
[جمع مذکر: intimes]
1
صمیمی
نزدیک، خودمانی
1.C'est une soirée intime.
1. این یک مهمانی خودمانی است.
2.Ma sœur n'a invité que des amis intimes à son mariage.
2. خواهرم فقط دوستان صمیمیاش را به ازدواجش دعوت کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
intestinal
intestin
interviewer
interview
intervertir
intimement
intimidant
intimidation
intimider
intimiste
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان