خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . داخل کردن
[فعل]
introduire
/ɛ̃tʀɔdɥiʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: introduit]
[حالت وصفی: introduisant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
داخل کردن
وارد کردن
1.J'ai introduit la clé dans la serrure pour ouvrir la porte.
1. من برای باز کردن درب، کلید را در قفل وارد کردهام.
تصاویر
کلمات نزدیک
introduction
intrinsèque
intrigué
intriguer
intrigue
introduit
introspection
introverti
intrus
intrusif
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان