خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . روزنامهنگار
[اسم]
le journaliste
/ʒuʀnalist/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: journalistes]
[مونث: journaliste]
1
روزنامهنگار
1.Le journaliste a fait un reportage sur les réfugiés.
1. روزنامهنگار گزارشی در خصوص پناهندگان تهیه کرده است.
un journaliste sportif/politique/culturel...
روزنامهنگار ورزشی/سیاسی/فرهنگی...
La situation des journalistes politiques dans ce pays est préoccupante.
وضعیت روزنامه نگاران سیاسی در این کشور نگران کننده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
journalisme
journalier
journal électronique
journal télévisé
journal intime
journalistique
journée
joute
jouxter
jovial
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان