1 . خوش آمدن (از چیزی) 2 . کیف کردن
[فعل]

kiffer

/kife/
فعل گذرا
[گذشته کامل: kiffé] [حالت وصفی: kiffant] [فعل کمکی: avoir ]

1 خوش آمدن (از چیزی) حال کردن (با چیزی)

  • 1.Je kiffe ce jeu.
    1. من با این بازی حال می‌کنم.
  • 2.Je kiffe ta sœur.
    2. من از خواهرت خوشم می‌آید.

2 کیف کردن

  • 1.C'était trop génial de tous se retrouver. J'ai kiffé.
    1. (اینکه) همگی یکدیگر را باز ببینیم خیلی عالی است. من کیف کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان