خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شیرفروش
2 . شیری
[اسم]
le laitier
/letje/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: laitiers]
[مونث: laitière]
1
شیرفروش
1.Des centaines de laitiers ont manifesté devant l'usine pour protester contre la baisse du prix d'achat du lait.
1. صدها شیرفروش در مقابل کارخانه تظاهرات کردند برای اعتراض به کاهش قیمت خرید شیر.
2.Je suis désolé, je vous ai appelé un laitier.
2. متاسفم، شما را شیرفروش صدا زدم.
[صفت]
laitier
/letje/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: laitière]
[مذکر قبل از حرف صدادار: laitier]
[جمع مونث: laitières]
[جمع مذکر: laitiers]
2
شیری
لبنی، (مربوط به) لبنیات
1.Certaines personnes font des allergies laitières.
1. برخی افراد آلرژیهای مربوط به لبنیات دارند.
2.Les limousines ne sont pas des vaches laitières.
2. گاوهای لیموزین، گاوهای شیری نیستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
laiteux
laiterie
laitance
laitage
lait écrémé
laiton
laitue
lama
lambda
lambeau
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان