خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خود را شستن
2 . شستن
3 . مبرا کردن
[فعل]
se laver
/lave/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: lavé]
[حالت وصفی: lavant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
خود را شستن
(مو، دست...) خود را شستن
مترادف و متضاد
se salir
se laver les mains/les cheveux...
دستها/موهای... خود را شستن
1. Alice, lave-toi les mains et ne mets pas maman en colère.
1. آلیس، دستهایت را بشور و مامان را عصبی نکن.
2. Avant tout, il faut toujours bien se laver les mains !
2. قبل از هر چیز، همیشه باید دستها را خوب شست.
3. Elle s'est lavé les cheveux.
3. او موهای خود را شست.
4. Elle s'est lavée sous la douche.
4. او خودش را زیر دوش شست. [یک دوش گرفت.]
se laver les mains de quelque chose
دست از کاری شستن
Pour ce qui est de cet incident, je m'en lave les mains.
در ارتباط با این حادثه، من ازش دست میشویم.
2
شستن
(laver)
مترادف و متضاد
débarbouiller
lessiver
salir
tacher
laver la vaisselle/le linge...
ظرف/لباس... را شستن
1. Il lave les traces de chocolat autour de sa bouche.
1. او رد شکلات را از دور دهانش میشوید.
2. La femme au ménage lave les linges tous les dimanches.
2. خدمتکار، لباسها را هر یکشنبه میشوید.
3
مبرا کردن
تبرئه کردن
(laver)
مترادف و متضاد
blanchir
disculper
laver quelqu'un de quelque chose
کسی را از چیزی تبرئه کردن
1. Cet alibi le lave de tout soupçon.
1. این ادله او را از همه ظنها مبرا کرد.
2. Mon avocat m'a lavé de toute accusation.
2. وکیلم مرا از همه اتهامات تبرئه کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
lavement
lave-vaisselle
lave-mains
lave-linge
lave-glace
laver la vaisselle
laver son linge sale en famille
laverie
lavette
lavis
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان