1 . خود را شستن 2 . شستن 3 . مبرا کردن
[فعل]

se laver

/lave/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: lavé] [حالت وصفی: lavant] [فعل کمکی: être ]

1 خود را شستن (مو، دست...) خود را شستن

مترادف و متضاد se salir
se laver les mains/les cheveux...
دست‌ها/موهای... خود را شستن
  • 1. Alice, lave-toi les mains et ne mets pas maman en colère.
    1. آلیس، دست‌هایت را بشور و مامان را عصبی نکن.
  • 2. Avant tout, il faut toujours bien se laver les mains !
    2. قبل از هر چیز، همیشه باید دست‌ها را خوب شست.
  • 3. Elle s'est lavé les cheveux.
    3. او موهای خود را شست.
  • 4. Elle s'est lavée sous la douche.
    4. او خودش را زیر دوش شست. [یک دوش گرفت.]
se laver les mains de quelque chose
دست از کاری شستن
  • Pour ce qui est de cet incident, je m'en lave les mains.
    در ارتباط با این حادثه، من ازش دست می‌شویم.

2 شستن (laver)

مترادف و متضاد débarbouiller lessiver salir tacher
laver la vaisselle/le linge...
ظرف‌/لباس‌... را شستن
  • 1. Il lave les traces de chocolat autour de sa bouche.
    1. او رد شکلات را از دور دهانش می‌شوید.
  • 2. La femme au ménage lave les linges tous les dimanches.
    2. خدمتکار، لباس‌ها را هر یکشنبه می‌شوید.

3 مبرا کردن تبرئه کردن (laver)

مترادف و متضاد blanchir disculper
laver quelqu'un de quelque chose
کسی را از چیزی تبرئه کردن
  • 1. Cet alibi le lave de tout soupçon.
    1. این ادله او را از همه ظن‌ها مبرا کرد.
  • 2. Mon avocat m'a lavé de toute accusation.
    2. وکیلم مرا از همه اتهامات تبرئه کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان