خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پاپیون
[اسم]
le nœud
/nø/
قابل شمارش
مذکر
1
پاپیون
1.J'ai mis un nœud dans mes cheveux pour ne pas qu'ils me tombent dans les yeux.
1. یک پاپیون به موهایم زدم تا در چشمانم [روی چشمانم] نریزند.
2.Le cadeau était joliment emballé avec un nœud décoratif.
2. هدیه با یک پاپیون تزیینی به زیبایی کادو شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
nôtre
nîmois
nîmes
névrosé
névrose
nœud papillon
o
oasis
objecter
objecteur de conscience
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان