خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لمس کردن
[فعل]
palper
/palpe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: palpé]
[حالت وصفی: palpant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
لمس کردن
معاینه کردن
1.Elle palpe les tissus avant de choisir.
1. او قبل از انتخاب پارچهها را لمس میکند.
2.Le médecin palpe la jambe blessée.
2. پزشک پای مجروح را معاینه میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
palpable
palourde
palombe
palmé
palmier
palpitant
palpitation
palpiter
paludisme
paléolithique
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان