خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رژه
2 . جا خالی دادن
3 . رقص جفتگیری (در حیوانات)
4 . نمایش
[اسم]
la parade
/paʁad/
قابل شمارش
مونث
1
رژه
راهپیمایی
2
جا خالی دادن
جا خالی دادن (حمله حریف)
3
رقص جفتگیری (در حیوانات)
4
نمایش
1.Jouer la parade.
1. نمایش بازی کردن.
2.Ses larmes n'étaient qu'une parade pour nous attendrir.
2. اشکهایش فقط نمایشی برای متاثر کردن ما بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
paracétamol
parachutiste
parachutisme
parachuter
parachute
parader
paradigme
paradis
paradisiaque
paradoxal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان