1 . رژه رفتن (نظامی) 2 . پز دادن
[فعل]

parader

/paʁadˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: paradé] [حالت وصفی: paradant] [فعل کمکی: avoir ]

1 رژه رفتن (نظامی)

  • 1.Le régiment paradait sur l'esplanade.
    1. هنگ در میدانگاه رژه می‌رفت.

2 پز دادن فخر فروختن

  • 1.Les occasions de parader au milieu de jolies femmes lui procuraient les plus vives jouissances.
    1. فرصت‌های فخر فروشی در جمع خانم‌های زیبارو شعفی عمیق در او ایجاد می‌کرد.
تصاویر
  •  تصویر parader - دیکشنری انگلیسی بیاموز
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان