خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پوست
[اسم]
la peau
/po/
قابل شمارش
مونث
[جمع: peaux]
1
پوست
1.Je recherche une lotion qui adoucit réellement la peau.
1. به دنبال لوسیونی [محلول دارویی] می گردم که واقعا پوست را لطیف کند.
2.Je sens la chaleur du soleil sur ma peau.
2. من گرمای خورشید را روی پوستم حس میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
pdg
pcv
pcf
pc
païen
peau-rouge
peaufiner
pectoral
pedigree
peigne
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان