1 . عکس گرفتن 2 . تصویر (کسی یا چیزی را) به ذهن سپردن
[فعل]

photographier

/fɔtogʀafje/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: photographié] [حالت وصفی: photographiant] [فعل کمکی: avoir ]

1 عکس گرفتن عکس‌برداری کردن

  • 1.Le photographe veut photographier un mannequin.
    1. عکاس می‌خواهد از یک مانکن عکس بگیرد.
  • 2.Les touristes photographient la tour Eiffel.
    2. گردشگران از برج ایفل عکس می‌گیرند.

2 تصویر (کسی یا چیزی را) به ذهن سپردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان