خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (از) عمد
[اسم]
la préméditation
/pʀemeditasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
(از) عمد
قصد قبلی
1.Il est accusé d'homicide avec préméditation.
1. او متهم به قتل عمد [با قصد قبلی] است.
2.Vous n'avez aucune preuve de préméditation.
2. شما هیچ مدرکی از قصد قبلی (داشتن) ندارید.
تصاویر
کلمات نزدیک
prémunir
prémonitoire
prémonition
prémolaire
prémisse
préméditer
prémédité
prénom
prénommer
prénuptial
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان