خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مدرک
[اسم]
la preuve
/pʀœv/
قابل شمارش
مونث
1
مدرک
سند
1.L'avocat a rassemblé les preuves de l'innocence de son client.
1. وکیل مدارکی برای بیگناهی موکلش جمعآوری کرد.
2.L'inspecteur n'a trouvé aucune preuve.
2. کاراگاه هیچ مدرکی پیدا نکرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
prestigieux
prestige
prestidigitation
prestation
prestataire
prier
prieuré
primaire
primate
primauté
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان