خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تصمیم
[اسم]
la résolution
/ʀezɔlysjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
[جمع: résolutions]
1
تصمیم
قصد، عزم
1.Cette résolution est le résultat de négociations.
1. این تصمیم نتیجهی مذاکرات است.
2.J'ai pris la résolution d'arrêter de fumer.
2. تصمیم گرفتهام سیگار را قطع کنم.
فرق résolution با décision این است که اولی به معنی تصمیم و برنامه طولانی مدت است و دومی تصمیمهای آنی و روزمره.
تصاویر
کلمات نزدیک
résolument
résolu
résister
résistant
résistance
résonance
résonnant
résonner
résorber
résorption
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان