1 . حل کردن 2 . تصمیم گرفتن 3 . تصمیم گرفتن
[فعل]

résoudre

/ʀezudʀ/
فعل گذرا و ناگذر

1 حل کردن راه‌حل پیدا کردن

2 تصمیم گرفتن

3 تصمیم گرفتن قصد داشتن (se résoudre)

  • 1.Elle s'est enfin résolue à changer de voiture.
    1. او بالاخره تصمیم به عوض کردن خودرو گرفت.
  • 2.Se résoudre à faire qqch.
    2. تصمیم به انجام کاری گرفتن.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان