خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زمخت
2 . روستایی
[صفت]
rustique
/ʀystik/
قابل مقایسه
[حالت مونث: rustique]
[جمع مونث: rustiques]
[جمع مذکر: rustiques]
1
زمخت
دهاتی
1.Ces vêtements ne sont pas un peu rustiques, à ton avis ?
1. این لباسها کمی دهاتی نیستند، به نظرت ؟
2.La cheminée donner une allure rustique à cet intérieur.
2. این شومینه ظاهری زمخت [دهاتی] به این نمای درونی می دهد.
2
روستایی
1.Il a été habitué à une vie rustique.
1. او به زندگی روستایی عادت کرده بود.
2.Je suis resté dans un chalet très rustique dans les montagnes.
2. من در یک کلبه بسیار روستایی در کوهستان ماندم.
تصاویر
کلمات نزدیک
rustine
rusticité
rustaud
russie
russe
rustre
rusé
rut
rutilant
ruée
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان