خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خونین
2 . توام با خونریزی
[صفت]
sanglant
/sɑ̃ɡlɑ̃/
قابل مقایسه
1
خونین
خونی، آغشته به خون
1.Pendant cette guerre, il y eut de sanglants combats.
1. طی این جنگ نبردهای خونینی وجود داشت.
2.Un destin sanglant dans une guerre.
2. یک سرنوشت خونین در یک جنگ.
2
توام با خونریزی
تصاویر
کلمات نزدیک
sang-froid
sang
sandwich
sandrine
sandra
sangle
sangler
sanglier
sanglot
sangloter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان