خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حمایت کردن
2 . دفاع کردن (پایاننامه)
3 . نگه داشتن
4 . زیر بغل (کسی) را گرفتن
5 . سر پا نگه داشتن
6 . ادعا کردن
7 . خود را در (حالتی) نگه داشتن
8 . تأیید شدن
9 . به یکدیگر کمک کردن
10 . دوام آوردن
[فعل]
soutenir
/sut.niʁ/
فعل گذرا
[گذشته کامل: soutenu]
[حالت وصفی: soutenant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
حمایت کردن
پشتیبانی کردن، کمک کردن
مترادف و متضاد
aider
appuyer
assister
défendre
épauler
abandonner
délaisser
soutenir quelque chose/quelqu'un
از چیزی حمایت کردن/به کسی کمک کردن
1. Je soutiens le parti politique d'aujourd'hui.
1. من از حزب سیاسی کنونی حمایت میکنم.
2. L'entreprise soutient le développement professionnel.
2. شرکت از رشد حرفهای حمایت میکند.
3. Ses amis l'ont soutenu dans cette épreuve.
3. دوستانش به او در آن آزمون کمک کردند.
soutenir quelqu'un contre quelque chose
از کسی در برابر چیزی حمایت کردن
Il m’a toujours soutenu contre elle.
در برابر او همیشه از من حمایت میکند.
2
دفاع کردن (پایاننامه)
مترادف و متضاد
défendre
soutenir sa thèse/son mémoire
از رساله/پایاننامه خود دفاع کردن
1. Il soutiendra sa thèse en juin.
1. او در (ماه) ژوئن از رسالهاش دفاع خواهد کرد.
2. Je ne suis pas encore prêt pour soutenir mon mémoire.
2. من هنوز آماده نیستم تا از پایاننامهام دفاع کنم.
3
نگه داشتن
تکیهگاه بودن
مترادف و متضاد
supporter
soutenir quelque chose
چیزی را نگه داشتن
1. Des vis soutiennent les étagères.
1. پیچهایی طبقات را نگه میدارند.
2. Plusieurs tuteurs soutiennent la plante grimpante.
2. چندین قیم گیاه رونده را نگه میدارند.
4
زیر بغل (کسی) را گرفتن
(کسی) را سرپا نگه داشتن
مترادف و متضاد
tenir
soutenir quelqu'un
زیر بغل کسی را گرفتن
1. Il soutient sa mère pour pouvoir se lever.
1. او زیر بغل مادرش را میگیرد تا بتواند بلند شود.
2. L'infirmier soutient la vieille dame jusqu'à son fauteuil.
2. پرستار، زیر بغل پیرزن را میگیرد تا او را به صندلیاش برساند.
5
سر پا نگه داشتن
سر حال نگه داشتن
مترادف و متضاد
remonter
stimuler
soutenir quelque chose
چیزی را سر پا نگه داشتن
1. Il a fait une injection pour soutenir le cœur.
1. آمپولی تزریق کرد تا قلبش را سر پا نگه دارد.
2. Le gouvernement tente soutenir l'économie.
2. دولت سعی میکند اقتصاد را سر پا نگه دارد.
6
ادعا کردن
وانمود کردن
مترادف و متضاد
prétendre
soutenir que...
ادعا کردن که...
1. Elle soutient que tu ne lui as jamais envoyé ce paquet.
1. او ادعا میکند که تو هیچوقت این بسته را برایش نفرستادهای.
2. Le Président a soutenu que l'impôt va baisser.
2. رئیسجمهور ادعا کرد که مالیات کاهش خواهد یافت.
7
خود را در (حالتی) نگه داشتن
تعادل خود را در (حالتی) حفظ کردن
(se soutenir)
se soutenir dans l'eau/l'air...
توی آب/هوا... خود را نگه داشتن
1. Elle doit se soutenir avec des béquilles.
1. او باید با کمک چوب زیربغل خودش را نگه دارد.
2. Les enfants se soutiennent dans l'eau grâce à leur bouée.
2. بچهها با شناوههاشان روی آب شناور اند. [خودشان را در آب نگه داشتهاند.]
8
تأیید شدن
حمایت شدن، از (چیزی) دفاع کردن
(se soutenir)
مترادف و متضاد
se défendre
pouvoir se soutenir
امکان [توانایی] تأیید شدن داشتن
1. Sa thèse est si mauvais qu'elle ne peut pas se soutenir.
1. رسالهاش آن قدر بد است که نمیشود ازش دفاع کرد.
2. Une telle opinion ne peut se soutenir.
2. از چنین دیدگاهی نمیشود دفاع کرد.
9
به یکدیگر کمک کردن
(se soutenir)
مترادف و متضاد
s'entraider
se soutenir (dans quelque chose)
(در چیزی) به یکدیگر کمک کردن
1. Ils se sont soutenus dans les mathématiques.
1. آنها در ریاضیات به یکدیگر کمک کردند.
2. Les deux sœurs se sont toujours soutenues.
2. دو خواهر همیشه به یکدیگر کمک میکنند.
10
دوام آوردن
باقی ماندن، به قوت خود باقی ماندن
(se soutenir)
informal
se soutenir jusqu'à quelque chose
تا چیزی دوام آوردن
1. Ici, le froid se soutient jusqu'à la fin du printemps.
1. سرما در این جا تا پایان بهار به قوت خود باقی میماند.
2. L'intérêt de ce roman se soutient jusqu'à la fin.
2. جذابیت این رمان تا آخر باقی میماند.
تصاویر
کلمات نزدیک
souteneur
soutenance
soutenable
soute
soutane
soutenu
souterrain
soutien
soutien-gorge
soutirer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان