1 . مداوم
[صفت]

soutenu

/sut(ə)ny/
قابل مقایسه

1 مداوم مستمر

  • 1.Il a dû produire un effort soutenu pour gagner cette course.
    1. او برای بردن این رقابت باید تلاش مستمر میکرد.
  • 2.Mon succès a exigé un effort soutenu.
    2. موفقیم نیازمند کوششی مداوم بود [کوششی مداوم می‌طلبید].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان