خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ورزشی
2 . ورزشکاری
[صفت]
sportif
/spɔʀtif/
قابل مقایسه
[حالت مونث: sportive]
[جمع مونث: sportives]
[جمع مذکر: sportifs]
1
ورزشی
journal/association/club...sportif(ive)
روزنامه/انجمن/باشگاه...ورزشی
1. Ils cherchent un photographe sportif.
1. آنها به دنبال یک عکاس ورزشی هستند.
2. Je suis Alain, directeur sportif.
2. من "آلن" هستم، مدیر ورزشی.
2
ورزشکاری
اهل ورزش، ورزشی
1.Ma femme est très sportive.
1. همسرم خیلی اهل ورزش است.
allure/démarche...sportif(ive)
بدن/اندام...ورزشکاری
attitude/esprit...sportif(ive)
گرایش/روحیه...ورزشی
تصاویر
کلمات نزدیک
sport extrême
sport
spore
sporadique
spontanéité
sports extrêmes
spot
spot publicitaire
spray
sprinter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان