خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پارک کردن
2 . ایستادن
[فعل]
stationner
/stasjɔne/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: stationné]
[حالت وصفی: stationnant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
پارک کردن
متوقف کردن اتومبیل
1.J'ai stationné ma voiture dans la rue.
1. من ماشینم را در کوچه پارک کردم.
2.J'ai stationné ma voiture devant chez toi.
2. من ماشینم را در مقابل خانه تو پارک کردم.
2
ایستادن
توقف کردن
1.Personne ne stationne.
1. هیچ کس نمیایستد.
تصاویر
کلمات نزدیک
stationnement
stationnaire
station-service
station-essence
station de sports d'hiver
statique
statisticien
statistique
statu quo
statue
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان