خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مانع (کاری) شدن
[فعل]
stopper
/stɔpe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: stoppé]
[حالت وصفی: stoppant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
مانع (کاری) شدن
جلوگیری کردن (از)
1.Les antipyrétiques stoppent la fièvre.
1. تببرها از تب جلوگیری میکنند.
2.Une pluie violente a stoppé la course de voitures.
2. یک باران شدید مانع مسابقه اتومبیلرانی شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
stop
stomatologue
stockholm
stocker
stockage
store
storytelling
stoïque
strabisme
strapontin
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان