1 . مانع (کاری) شدن
[فعل]

stopper

/stɔpe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: stoppé] [حالت وصفی: stoppant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مانع (کاری) شدن جلوگیری کردن (از)

  • 1.Les antipyrétiques stoppent la fièvre.
    1. تب‌برها از تب جلوگیری می‌‌کنند.
  • 2.Une pluie violente a stoppé la course de voitures.
    2. یک باران شدید مانع مسابقه اتومبیل‌رانی شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان