1 . کنترل (تلویزیون و ...)
[اسم]

la télécommande

/telekɔmɑ̃d/
قابل شمارش مونث

1 کنترل (تلویزیون و ...)

  • 1.Il cherche toujours la télécommande de la porte du garage.
    1. او همیشه به دنبال کنترل در پارکینگ می‌گردد.
  • 2.J'ai pris la télécommande et changé de chaîne.
    2. من کنترل را برداشتم و کانال را عوض کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان