خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کنترل (تلویزیون و ...)
[اسم]
la télécommande
/telekɔmɑ̃d/
قابل شمارش
مونث
1
کنترل (تلویزیون و ...)
1.Il cherche toujours la télécommande de la porte du garage.
1. او همیشه به دنبال کنترل در پارکینگ میگردد.
2.J'ai pris la télécommande et changé de chaîne.
2. من کنترل را برداشتم و کانال را عوض کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
télécharger
téléchargement
téléchargeable
télécarte
télé-enseignement
télécommander
télécommunication
téléconférence
télécopie
télécopier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان