خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیننده تلویزیون
[اسم]
le téléspectateur
/telespɛktatœʀ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: téléspectateurs]
[مونث: téléspectatrice]
1
بیننده تلویزیون
1.Il y a beaucoup de téléspectateurs les soirs de matches de football.
1. (در) شبهای مسابقات فوتبال، تعداد زیادی بیننده تلویزیون وجود دارد.
2.L'émission d'hier soir a rassemblé deux millions de téléspectateurs.
2. برنامهی دیروز عصر 2 میلیون بیننده تلویزیونی را جذب کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
téléski
télésiège
téléscripteur
téléréalité
téléphérique
télésurveillance
télétransmission
télétravail
télétravailler
télétravailleur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان