خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیمار شدن
[عبارت]
tomber malade
/tɔ̃be malad/
1
بیمار شدن
مریض شدن
1.Ce n'est pas le moment de tomber malade.
1. این (زمان) زمان بیمار شدن نیست.
2.Je sais qu'elle pourrait tomber malade.
2. من میدانم که او ممکن بود بیمار شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
tomber en panne
tomber en miettes
tomber dans les pommes
tomber dans le panneau
tomber dans le hors-sujet
tombeur
tombola
tombée
tome
tomme
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان