خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . یک بار
2 . وقتی که
[قید]
une fois
/yn fwˈa/
غیرقابل مقایسه
1
یک بار
1.Je fais de la randonnée une fois par semaine.
1. من یک بار در هفته پیادهروی میکنم.
2.Prends les comprimés une fois par jour.
2. قرصها را یک بار در روز بخور.
2
وقتی که
هنگامی که، به محض اینکه
مترادف و متضاد
quand
1.Une fois que je lui donne mon sandwich, il l'avalera.
1. به محض اینکه ساندویچم را بهش بدهم، بلعیدتش.
2.Une fois que tu sois partie, je lui apellerai.
2. هنگامی که بری [رفته باشی]، به او زنگ خواهم زد.
تصاویر
کلمات نزدیک
bien joué
du jour au lendemain
voir le jour
au petit jour
du fait de
de rien
deux fois
bon après-midi
non mais
d’accord
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان