خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شهری
[صفت]
urbain
/yʀbɛ̃/
قابل مقایسه
1
شهری
1.Il est envoyé en pleine zone urbaine.
1. او به منطقهای کاملا شهری فرستاده شده است.
2.Les grands édifices et les lumières vives font partie du paysage urbain.
2. ساختمانهای بلند و چراغهای روشن قسمتی از چشمانداز شهری است.
تصاویر
کلمات نزدیک
uranus
uranium
untel
unième
université
urbanisation
urbaniser
urbanisme
urbaniste
urgence
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان