1 . به کار بردن 2 . تحلیل بردن 3 . فرسوده شدن 4 . تحلیل رفتن
[فعل]

user

/yzˈe/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]

1 به کار بردن استفاده کردن، به کار گرفتن

  • 1.User et abuser* de qqch
    1. استفاده و سوء استفاده کردن از چیزی

2 تحلیل بردن ضعیف کردن، خسته کردن

  • 1.Les excès l'ont usé.
    1. زیاده کاری او را خسته کرد.

3 فرسوده شدن کهنه شدن، مستعمل شدن (s'user)

  • 1.Tissu fragile qui s'use vite.
    1. پارچه‌ای ظریف که سریع کهنه می‌شود.

4 تحلیل رفتن ضعیف شدن (s'user)

  • 1.Je me suis usée d'avoir travaillé dur.
    1. از زیاد کار کردن ضعیف شده‌ام.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان