1 . دامپزشک 2 . (مربوط به) دامپزشکی
[اسم]

le vétérinaire

/veteʀinɛʀ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: vétérinaires] [مونث: vétérinaire]

1 دامپزشک

  • 1.Nous devons téléphoner au vétérinaire.
    1. باید به دامپزشک تلفن بزنیم.
[صفت]

vétérinaire

/veteʀinɛʀ/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: vétérinaire] [جمع مونث: vétérinaires] [جمع مذکر: vétérinaires]

2 (مربوط به) دامپزشکی

  • 1.C'est une clinique vétérinaire.
    1. این یک کلینیک دامپزشکی است.
  • 2.La profession vétérinaire requiert beaucoup d'années d'études.
    2. حرفه‌ی دامپزشکی نیازمند سالهای زیادی مطالعه است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان