خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دامپزشک
2 . (مربوط به) دامپزشکی
[اسم]
le vétérinaire
/veteʀinɛʀ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: vétérinaires]
[مونث: vétérinaire]
1
دامپزشک
1.Nous devons téléphoner au vétérinaire.
1. باید به دامپزشک تلفن بزنیم.
[صفت]
vétérinaire
/veteʀinɛʀ/
غیرقابل مقایسه
[حالت مونث: vétérinaire]
[جمع مونث: vétérinaires]
[جمع مذکر: vétérinaires]
2
(مربوط به) دامپزشکی
1.C'est une clinique vétérinaire.
1. این یک کلینیک دامپزشکی است.
2.La profession vétérinaire requiert beaucoup d'années d'études.
2. حرفهی دامپزشکی نیازمند سالهای زیادی مطالعه است.
تصاویر
کلمات نزدیک
vétéran
vétusté
vétuste
vétille
vésicule
vêler
vêpres
vêtement
vêtement de pluie
vêtir
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان