1 . تعطیلات 2 . مرخصی
[اسم]

les vacances

/vakɑ̃s/
قابل شمارش جمع مونث

1 تعطیلات

  • 1.Il aime passer les vacances avec sa famille,
    1. او دوست دارد تعیطلات را با خانواده‌اش بگذراند.
  • 2.J'adore les vacances d'été.
    2. عاشق تعطیلات تابستانی هستم.
Partir en vacances
به تعطیلات رفتن
  • Vous êtes fatigué, vous avez besoin de partir en vacances.
    شما خسته هستید، نیاز دارید به تعطیلات بروید.
Vacances scolaires
تعطیلات میان‌ترم

2 مرخصی

مترادف و متضاد congé
  • 1.Depuis 1936, les vacances sont payées aux salariés.
    1. پس از 1936 مرخصی‌ها به کارمندان پرداخته می‌شود.
prendre des vacances
مرخصی گرفتن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان