خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تعطیلات
2 . مرخصی
[اسم]
les vacances
/vakɑ̃s/
قابل شمارش
جمع مونث
1
تعطیلات
1.Il aime passer les vacances avec sa famille,
1. او دوست دارد تعیطلات را با خانوادهاش بگذراند.
2.J'adore les vacances d'été.
2. عاشق تعطیلات تابستانی هستم.
Partir en vacances
به تعطیلات رفتن
Vous êtes fatigué, vous avez besoin de partir en vacances.
شما خسته هستید، نیاز دارید به تعطیلات بروید.
Vacances scolaires
تعطیلات میانترم
2
مرخصی
مترادف و متضاد
congé
1.Depuis 1936, les vacances sont payées aux salariés.
1. پس از 1936 مرخصیها به کارمندان پرداخته میشود.
prendre des vacances
مرخصی گرفتن
تصاویر
کلمات نزدیک
vacance
va-vite
va-tout
va-t-en-guerre
va-nu-pieds
vacancier
vacant
vacarme
vacataire
vaccin
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان