1 . شکم 2 . رحم
[اسم]

le ventre

/vɑ̃tʀ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: ventres]

1 شکم

Coucher/dormir sur le ventre
روی شکم دراز کشیدن/خوابیدن
  • 1. Ces pauvres se couchent souvent le ventre creux.
    1. این فقیران اغلب با شکم خالی می‌خوابند.
  • 2. Lucie dort toujours sur le ventre.
    2. لوسی همیشه روی شکم [به شکم] می‌خوابد.
avoir le ventre creux/ballonné...
شکم خالی/نفخ‌کرده... داشتن
avoir mal au ventre
شکم‌درد داشتن

2 رحم

  • 1.Les bébés grandissent dans le ventre de leur mère.
    1. بچه‌ها در رحم مادرشان رشد می‌کنند.
être dans son ventre
در رحم کسی بودن
  • Lorsque j'étais dans son ventre, je pouvais les entendre.
    هنگامی که در رحمش بودم، می‌توانستم [صدای] آنها را بشنوم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان