خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شهر
[اسم]
la ville
/vil/
قابل شمارش
مونث
[جمع: villes]
1
شهر
مترادف و متضاد
cité
population
1.C'est une ville ennuyeuse.
1. این شهر کسل کنندهای است.
2.Je veux quitter la ville quelque temps.
2. میخواهم مدتی شهر را ترک کنم.
3.Toute la ville est en émoi.
3. کل شهر در نگرانی است.
Une ville industrielle/universitaire
شهر صنعتی/دانشگاهی
Une petite ville
شهرک
À la ville
در شهر
À la ville, cette actrice est l'épouse d'un philosophe.
در شهر، این بازیگر همسر یک فیلسوف است.
Vivre en ville
در شهر زندگی کردن
Faire ses courses en ville
خریدهای خود را در شهر کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
villageois
village de vacances
village
villa
vilenie
ville-dortoir
villes tentaculaires
villégiature
vin
vinaigre
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان