خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ضروری
[صفت]
vital
/vital/
قابل مقایسه
[حالت مونث: vitale]
[جمع مونث: vitales]
[جمع مذکر: vitaux]
1
ضروری
حیاتی
1.L'eau est une substance vitale.
1. آب یک مادهی حیاتی است.
2.Voyager est vital pour lui.
2. سفر کردن برای او ضروری است.
تصاویر
کلمات نزدیک
visée
visuel
visualiser
visualisation
visser
vitalité
vitamine
vitaminé
vite
vitesse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان