1 . اراده 2 . خواست 3 . اختیار
[اسم]

la volonté

/vɔlɔ̃tˈe/
قابل شمارش مونث

1 اراده عزم راسخ

  • 1.Il a beaucoup de volonté.
    1. او خیلی اراده دارد.

2 خواست میل

  • 1.Françoise dit sa volonté d'épouser Jean.
    1. فرانسواز میلش را نسبت به ازدواج با ژن اعلام کرد.

3 اختیار انتخاب

  • 1.Le principe de toute action est dans la volonté d'un être libre.
    1. اصل تمامی اعمال در اختیار آزاد انسان است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان