خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اراده
2 . خواست
3 . اختیار
[اسم]
la volonté
/vɔlɔ̃tˈe/
قابل شمارش
مونث
1
اراده
عزم راسخ
1.Il a beaucoup de volonté.
1. او خیلی اراده دارد.
2
خواست
میل
1.Françoise dit sa volonté d'épouser Jean.
1. فرانسواز میلش را نسبت به ازدواج با ژن اعلام کرد.
3
اختیار
انتخاب
1.Le principe de toute action est dans la volonté d'un être libre.
1. اصل تمامی اعمال در اختیار آزاد انسان است.
تصاویر
کلمات نزدیک
volontiers
volontariat
volontaire
volleyball
volley-ball
volonté de fer
volt
voltage
volte-face
voltige
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان