1 . کوتاه 2 . زمین تنیس 3 . خلاصه 4 . کم
[صفت]

court

/kuʀ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: courte] [جمع مونث: courtes] [جمع مذکر: courts]

1 کوتاه مختصر

un voyage/les cheveaux...court(es)
سفری/موهایی...کوتاه
  • 1. C'est un court documentaire sur l'évolution des sports urbains.
    1. این یک مستند کوتاه درباره تحول ورزش شهری است.
  • 2. Je vais à Paris pour un court séjour.
    2. من به "پاریس" برای اقامتی کوتاه می روم .
  • 3. Les cheveux courts lui allaient bien.
    3. موهای کوتاه خیلی به او می آمد.
la mémoire/le but... à court terme
حافظه/هدف...کوتاه مدت
[اسم]

le court

/kuʀ/
قابل شمارش مذکر

2 زمین تنیس

  • 1.Les joueurs de tennis se sont avancés sur le court.
    1. بازیکنان تنیس در زمین پیشروی کرده‌اند.
[قید]

court

/kuʀ/
قابل مقایسه

3 خلاصه

tourner court une histoire/une expérience/une conversation...
داستانی/تجربه‌ای/گفتگویی...را خلاصه کردن
soyez court !
حرفتان را خلاصه بگوئید.

4 کم کمبود

à court de quelque chose
در مضیقه چیزی [کمبود چیزی]
  • Je suis à court de l'argent.
    من کمبود پول دارم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان