[اسم]

la sœur

/sœʀ/
قابل شمارش مونث
[جمع: sœurs]

1 خواهر

  • 1.J'adorais cuisiner avec mes sœurs.
    1. من عاشق آشپزی‌کردن با خواهرانم بودم.
la sœur aînée/cadette
خواهر بزرگ/کوچک
  • 1. Elle est la sœur cadette de Jeanne.
    1. او خواهر کوچک ژن است.
  • 2. Je suis la sœur aînée de Nathalie.
    2. من خواهر بزرگ ناتالی هستم.

2 راهبه خواهر

les sœurs de la Charité/sœur Élisabeth
راهبه‌های خیریه/راهبه الیزابت
  • Nous sommes les sœurs de la Charité Saint-Louis, Nous sommes une Congrégation internationale de vie religieuse.
    ما راهبه‌های خیریه سن لویی هستیم، ما کنگره‌ای بین‌المللی برای زندگی مذهبی هستیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان