[عدد]

zéro

/zeʀo/

1 صفر

  • 1.Deux, plus deux, moins quatre, égale zéro (2 + 2 − 4 = 0).
    1. دو، به علاوه دو، منهای چهار، مساوی صفر (2 + 2 − 4 = 0).
  • 2.Il y a 3 zéros dans le chiffre mille.
    2. 3 صفر در عدد هزار [1000] وجود دارد.
avoir un zéro
صفر گرفتن
  • Mon fils vient d'avoir un zéro à sa dictée !
    پسرم اخیراً در دیکته‌اش یک (نمره) صفر گرفته‌است.
tomber à zéro
به صفر رسیدن
  • 1. La température est tombée à zéro.
    1. دمای هوا به صفر رسیده‌است.
  • 2. La température est tombée au-dessous de zéro.
    2. دمای هوا به زیر صفر رسیده‌است.
توضیحاتی در خصوص واژه "zéro"
واژه "zéro" در اینجا به مفهوم عدد "صفر" در نقش کوچکترین عضو اعداد حسابی است؛ همچنین "صفر" به معنای نمره صفر در درس و امتیاز صفر در مسابقات و بازی‌ها نیز هست.
[اسم]

le zéro

/zeʀo/
قابل شمارش مذکر

2 هیچ صفر

مترادف و متضاد nullité rien
être zéro en mécanique/mathématique...
در مکانیک/ریاضیات... هیچ بودن
  • 1. Carole est zéro en littérature.
    1. کارول در ادبیات هیچ است. [چیزی از ادبیات سرش نمی‌شود.]
  • 2. Je suis zéro en mécanique.
    2. من در مکانیک هیچ هستم.
partir de zéro
از صفر شروع کردن [از هیچ شروع کردن]
  • 1. Il est parti de zéro pour son travail.
    1. او برای کارش از صفر شروع کرد.
  • 2. Je suis partie de zéro après l'accident.
    2. من پس از تصادف از صفر شروع کردم.
réduire à zéro
به صفر رسیدن [به هیچ رسیدن]
  • Sa fortune est réduite à zéro.
    ثروت او به هیچ رسیده‌است.
توضیحاتی در خصوص واژه "zéro"
واژه "zéro" در اینجا به مفهوم ارزش، مقدار و بزرگی "هیچ" است.

3 (فرد) محکوم به باخت بازنده، بی‌عرضه

offensive
مترادف و متضاد nullité
  • 1.Mon beau-frère est un zéro.
    1. برادر شوهرم یک (فرد) محکوم به باخت است.
  • 2.Tu ne dois pas parler avec ce zéro.
    2. تو نباید با این بی‌عرضه حرف بزنی.
توضیحاتی در خصوص واژه "zéro"
واژه "zéro" در اینجا به معنی فردی "محکوم به باخت"، "بازنده" و یا "بی‌عرضه" است که عرضه هیچ کاری را ندارد و همیشه شکست می‌خورد.
معادل همان looser انگلیسی است.
[صفت]

zéro

/zeʀo/
غیرقابل مقایسه

4 هیچ

zéro faute/plan...
هیچ اشتباهی/برنامه‌ای...
  • 1. Cet écolier a fait zéro faute à sa dictée.
    1. این شاگرد هیچ اشکالی [ایرادی] در دیکته‌اش نداشته‌است.
  • 2. Cet étudiant a zéro plan dans sa tête.
    2. این دانشجو هیچ برنامه‌ای در سرش ندارد.
توضیحاتی در خصوص واژه "zéro"
واژه "zéro" در اینجا به صفتی با مفهوم و معنی "هیچ" یا "صفر" است.
در همین ساختار zéro می‌تواند نشان‌دهنده ساعت باشد: zéro heure یعنی ساعت صفر؛ ساعت نیمه‌شب
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان