1 . یکی کردن
[فعل]

birleştirmek

/bɪrlɛʃtɪrmˈɛc/
فعل گذرا

1 یکی کردن متحد کردن، متصل کردن، یکپارچه ساختن، ترکیب کردن، پیوستن، پیوند زدن

  • 1.Sınıfları birleştirdikten sonra öğretmenler de rahatladı.
    1. بعد از یکی کردن کلاس‌ها، معلم‌ها هم احساس بهتری داشتند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان